loading...

شباهنگ

شعر های عاشقانه و عارفانه

بازدید : 919
چهارشنبه 6 خرداد 1399 زمان : 7:21

××××××××××××××××××××××××××××××××××

نگاهِ آخرینم را به دل بسپار، من رفتم

هر آنچه در دلت داری ز من بردار، من رفتم

نشان از من کجا بینی در این ماتمسرا دیگر

چه دارد سود زین سودا، شوی بیدار من رفتم

بهاران و خزانم هم ز غم یکسان بشد با تو

بر این دنیای دونِ پرور دلت خوش دار، من رفتم

چو دلدارت نبودم من و دلدارم نبودی تو

برای روز بعد از من، بخر دلدار، من رفتم

نبودی چون موافق یار و چون من دلشده عیار

هر آنچه گفتم و گویم، به دل بسپار، من رفتم

مزارم بی نشان باشد به دور از شهر غم پرور

تو گوری بهرِ خود میجو در این گلزار، من رفتم

فرامش کن هر آنچه را در این ماتمسرا از من

فقط نام شباهنگ را، بخاطر دار، من رفتم

××××××××××××××××××××××××

رفتم که رفتم....مرضیه


Let's block ads! (Why?)

دارندگان کامیون فرسوده توان پرداخت آورده چند هزار یورویی برای نوسازی را ندارند
بازدید : 721
يکشنبه 3 خرداد 1399 زمان : 8:21

آتشی بودم ، کنون خاکستری خاموش و سرد

در درونم هیچ نَبوَد، جز غم و ناله‌ی درد

ذره ذره‌ی غبارم، قصه‌ها گوید تو را

تا به چشم دل ببینی، در رُخم‌هاله‌ی درد

در خراباتی که مست و می‌فروشان پر ز غم

جرعه جرعه سر کشیدم، باده از پاله ی* درد

در گلستانی که پَرپَر ، نو عروسان میشوند

می‌چکانم اشک رُخ، چون شبنم از لاله‌ی درد

آدمی، گر رنج و دردِ آدمیت می‌شناخت

بر لب چاه زنخدانش زند چاله‌ی درد

از فغان مرغ یاهو ، در عزای بلبلان

بر رُخ گل می‌نشیند صبحدم ژاله ی* درد

زین همه آه و فغان، حاصل شباهنگ چون شود

تا که مسکینی بمیرد از غم و ناله‌ی درد

* پاله = پیاله ، جام

* ژاله = کنایه از اشک

Let's block ads! (Why?)

نقطه ضعف خود را بشناسید
بازدید : 567
سه شنبه 22 ارديبهشت 1399 زمان : 9:22

 



من از سرچشمه‌ی عشقش عجب مستانه نوشیدم

دل از کون و مکان دیگر به جز پیمانه پوشیدم


بیا ساقی تو لطفی کن کُلوخ از خمره‌ها برگیر*

خُمِ من را دَرَش بُگشا،که در دل من بجوشیدم 


اگر بینی که یاقوتی* درون سینه ام دارم

ز یاقوت لبش باشد که لعلش من ببوسیدم 


دلم دیگر نمی‌خواهد که ساقی باده‌‌‌ای بخشد

که من از چشمه‌ی عشقش بسی مستانه نوشیدم


چو او لیلی بُوَد داند، که مجنون در چه حالی است 

به محمل در نشنید او، کلامی‌گفت و بشنیدم


دوان اندر پی محمل، که آمد نیزه‌‌‌ای خونریز 

ولی من از قدمگاهش،  گُلی را با دلم چیدم 


خدا را ساربان با کس، مگوئی سِرّ این دل را 

که از جور رقیبم من، ز چشمان خون بباریدم 


تب و تاب شباهنگ را نداند کس چو بلبل‌ها

که دیگر از غم جانان در این شب‌ها نخوابیدم 


==============================


* کلوخ از خمره گرفتن = باز کردن درب خُمره


* یاقوت = کنایه از دل 




          

رهبر انقلاب: کاش افرادی بتوانند مانند شهید آوینی جهاد مقابله با کرونا را روایت کنند
بازدید : 1054
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

گورِ ما روزی ز گل همچون گلستان میشود

تربتم آغشته با ساغرِ مستان میشود

در بهاران وعده گاهِ گل و بلبل خاک ما

در زمستان رهروان را چون شبستان* میشود

نغمه‌های هجر ما را گر که دیوانی کنند

بیدلان را چون کتابی در دبستان میشود

بلبلان‌ از عشق گل اندر گلستان میپرند

وز نوای بیدلان دنیا گلستان میشود

عشق بازی راه و رسمی‌و طریقی داردی

ورنه تنها با شریعت ماتمستان میشود

گر شریعت را گُزیدی،‌هان طریقی پیشه کن

چون که شوره زار دل همتک* بُستان میشود

شهدِ عشقش چون که نوشی از گلستان نگار

دم مزن زیرا که رَشکِ* خودپرستان میشود

هر که دنیا را شباهنگ، چون گلستان بنگرد

چه بخواهد چه نخواهد زین غمستان میشود *

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

* شبستان = خانه یا جای استراحت

* همتک = همانند، هم سرعت و همپا

رَشک = حسادت

*زین غمستان میشود ، کنایه از دنیا رفتن

Let's block ads! (Why?)

فیلم | جلسه نهم درس فقه دفاع بیولوژیک
بازدید : 565
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 15:21

ببین که زلف بنفشه چسان* پریشان شد

صبا ز کرده‌ی خویشش چو من پشیمان شد

زبور عشق* زند با صدای داوودی

دمی‌که هدهد افسر* پیِ سلیمان شد

به شهر مُحتسبی گفت روز حق سوزد

هر آنکه باده گرفت و نقیض* پیمان شد

چو وصف باده‌ی سوری* ز پیر * ما بشنید

بزد چمانه‌ی لعل* و برون ز ایمان شد

به شرط بوسه‌ی ساقی، به اندرون* میرفت

چو طرح مسئله آمد ز دیده پنهان شد

مکن‌جفا تو، چو شمعی به عشق پروانه

که از وفای به عهدش ز شعله بریان شد

کجا ز عشق شود آگه زاهدی خودبین

که هر که عشق چشیده فدای جانان شد

به مویه* گر به نشاند دلش شباهنگ

مبر گمان غم هجران دگر به پایان شد

* چسان = چگونه

* زبور عشق = راز و نیاز‌های داوود با خداوند که به زبور معروف شد

* هدهد افسر* پرنده‌‌‌ای که پیغام‌سلیمان را به گفته قرآن به ملکه سبا میبرد و جواب را میآورد

* نقیض = نقض کننده قانون ، یا هرچیزی دیگر

* چمانه لعل = پیمانه‌ی شراب

*باده سوری = شراب ارغوانی

* پیر = منظور مرشد و راهنما

* اندرون = خلوتگاه * مویه = گریه و زاری

Let's block ads! (Why?)

(( جمعی به سرِ کوی تو پیمانه بدستند ))***
بازدید : 958
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 15:21

جمعی به سر کوی تو پیمانه بدستند

بعضی شده حیران، ره میخانه نشستند

موجی لبِ پرگار به حالِ دَوَرانند

جمعی ره خمخانه گرفتند و برستند

آنان که شده رهروِ این وادیِ جان گیر

جامی‌بِرُبودند و ز دنیا، بگذشتند

تا عشق تو شد در دل مستان همه جا، می

پیمانه گرفتند و دو صد توبه شکستند

ساقی مکن امشب غم دوران تو بهانه

کاین خیلِ* خُماران همه پیمانه بدستند

بنما ز کَرَم راه نهان ، از درِ دیگر

هر چند رقیبان، درِ میخانه به بستند

زین ره نشود بی می‌و معشوق گذر کرد

ایدل تو ندانی که حریفان همه مَستند

ساقی بنما سوی شباهنگ تو نگاهی

جامش بشکستند و ز پیمان بگُسستند

* خیل = گروه

Let's block ads! (Why?)

اسپیکر بلوتوث جی بی ال مدل Charge Mini 3 Plus
بازدید : 615
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 15:21

ما را توان خریدن حتی به تار موئی

در خاک و خون کشیدن با غلغل سبوئی

ساقی بهانه کم کن، پیمانه لب به لب شد*

دیگر فتادم از پا، در حسرت نکوئی

ای دل مکن تو شکوه از چرخ روزگاران

دریاب تا نسوزی در آتش دوروئی

با من بکن مدار، تا عمر من سر آید

زیرا که من اسیرم، اندر کمند موئی

آتش بزن به جانم، خاکسترم بر افشان

تا تربتم رسانی، بر سبزه زار و جوئی

در حال عیش و مستی، گر ساغری شکستی

زنهار در خیالت راهِ جفا نپوئی

پیمانه چون شود پُر‌‌‌ای دل سفر کنم من

ساقی چمانه* گیرد با دلبران به کوئی

بنگر که مبتلا شد، در عشق او روانم

بازی مکن تو با من، چوگان مزن به گوئی*

هر دم زنم تلنگر، بر عقل و دین و جانم

کان دلبر چمانی* من را کشد به سوئی

اندر کمان نمانم،* وندر نشان نگنجم

آنگه که او خرامان، دل را بَرَد به هوئی

پوید ره شریعت، زاهد برای فردوس

من راه او روانم، از بهر تار موئی

رندانِ این شریعت، با سیم و زر عجینند

مستانِ زلف و رویش، با غلغل سبوئی

جانا ببین شباهنگ، آماده‌ی سفر شد

او را بخوان، که دارد در دل هوای روئی

* پیمانه لب به لب شد = کنایه از بسر آمدن عمر

چمانه = ساغر ، پیمانه

چوگان مزن به گوئی = مرا مثل گوی با چوگان مزن

* دلبر چمانی = دلبر خرامان

*اندر کمان نمانم = چون تیر از کمان میپرم

Let's block ads! (Why?)

اسپیکر بلوتوث جی بی ال مدل Charge Mini 3 Plus
بازدید : 966
پنجشنبه 21 اسفند 1398 زمان : 16:58

ره به کوی دلبر خود در نهان باید گرفت

نِی به ظّن و یا هیاهو و گمان باید گرفت

سر به هر راهی سپردم ره به مقصودم نَبُرد

آخر‌‌‌ای آرام جان این ره چسان باید گرفت

یک بگفتا بوی زلفت، وان دگر گفتا ز لعل

ناوکِ بی باکت* اما، از کمان* باید گرفت

نرگس مستت اگر آشوبگر یا جان ستان

شهد شیرین از لبانت را نهان باید گرفت

باده‌ی نابی که من را همچو رسوا کرده است

رطل مرد افکن* آن کوی مغان باید گرفت

بر سر آنم شبی جام اَنَالحق* را زنم

زانکه چون منصور* تیغش را عیان باید گرفت

دل به سوادی وصال آمد که ساغر در کشد

خود نداند کاین نشان از عمقِ جان باید گرفت

گفتمش ره را ندانم نکته‌‌‌ای بهر خدا

گفت گر دلداه‌‌‌ای از دلستان باید گرفت

بر سر کوی و گذر گفتم شبی دل را دهم

دلشده پیری بگفتا، آن جهان باید گرفت

بس ملولم من از این نامردمی‌های کسان

گو خدا را چُون* نشان از جانستان* باید گرفت

مرغ شب نالد کنون خرقه بیافکن و بدان

کاین وفاداری به عهد از بیدلان باید گرفت

گر که جان پرواز کرد از تن شباهنگا بدان

جسم مسکین تو را هم بی نشان باید گرفت

================================

* ناوک بی باک = کنایه از مژه‌های چون تیر

* کمان = کنایه از کمان ابرو

* رطل مرد افکن = جام بزرگی از شراب

* اناالحق = حرفی بود که منصور حلاج زد یعنی من و خدا یکی هستیم و به این خاطر دست و پا و سر او را بریدند و جسم او را آتش زدند

* منصور = یکی از عارفان قرن سوم هجری بود ملقب به حلاج

* چُون = چگونه * جانستان = مرگ یا عزرائیل

Let's block ads! (Why?)

دانلود رایگان فیلم ایرانی کروکودیل
بازدید : 966
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 10:56

من خون نریزم با قلم بر کاخ ظلم آتش زنم

بنیاد هر ظلم و ستم با این قلم بر هم زنم

در هم کِشم کاخ ستم کوخی ز حق بنیاد کنم

وانگه از این کوخم شبی صد شعله در آهم زنم

در جان هر عاشق ز می‌میخانه‌‌‌ای برپا کنم

خود ساقی جان‌ها شوم زهد و ریا بر هم زنم

من مِی خورم مستی کنم جان را پر از هستی کنم

پرچم به کف گیرم ز حق آتش بر این عالم زنم

در سر ندارم من ریا این دل بُوَد پر از وفا

با عشق حق رطلی گران با هور و با خاتم زنم

من میروم در آتشش تا خود گلستانش کند

با این قلم چون بیدلان صد شعله در آدم زنم

عاشق منم دلبر توئی هیزم منم اخگر توئی

قنقنوسم و با بال و پر آتش در این حالم زنم

گفتا شباهنگ غم مخور جز می‌در این عالم مخور

من آن شَهم کو بی صدا بنیاد ظلم بر هم زنم

Let's block ads! (Why?)

یادداشت بیست و یک
بازدید : 751
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 16:17

روم تا کفر و ایمان را به کام اخگر اندازم

بساط زهد و سالوسی، ز پایش بر سر اندازم

ز دشت لاله‌های غم، شقایق را ندا آید

به مسجد شیخِ مفسد را بزیر از منبر اندازم

چو مجنون جان بکف گیرم، به سودای رُخ لیلی

به اذن دولت ساقی، قدح در کوثر اندازم

روم تا جام نوشینی، ز ساقی در نهان گیرم

ز جعدِ زلف مُشکینش، کمندی بر سر اندازم

کنون از خود چنان رَستم، که دل شد دیگر از دستم

چو خوش صاحبدلی یابم، حضوری دیگر اندازم

زدی مطرب چنان سازی، که در خون میکشد دل را

کنون دل را بکف گیرم، درونِ مجمر اندازم

حدیث از بیدلانم گو، که چون نوبت به ما افتد

دلِ آکنده از خون را، به پای دلبر اندازم

اگر یکدم نیازم را، رسانی کوی آن دلبر

به بادِ شُرطه ی* وصلش، غم هجران بر اندازم

دلم از ناله‌ی بلبل، غزل خوانی بیاموزد

که در فصل خزان، غم را به کام اخگر اندازم

شباهنگا غم دوران، به دوشِ غافلان انداز

برو با دل به میخانه، که می‌در ساغر اندازم

=============================

* باد شُرطه وصل = کنایه از نگاه موافق معشوق

Let's block ads! (Why?)

انتشار کتاب راز گیسوی پریشان

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید کننده امروز : 12
  • باردید دیروز : 9
  • بازدید کننده دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 218
  • بازدید سال : 218
  • بازدید کلی : 19728
  • کدهای اختصاصی