حبیبم را نمییابم، طبیبم را خبر سازید
رُخِ زردم ببینید و مهیای سفر سازید
حدیثی خوشترم نَبوَد، که عشقش جانستان آید
اگر از او خبر آمد ، رهش را پر گُهر سازید
حبیبم برقعی بر رخ ، نشسته پرده در پرده
ز اشکم حاجبانش را، پَسِ پرده خبر سازید
به راهش گل بپاشید و کجاوه را گلاب افشان
به تیغ و نیزه چون مردان، رهش را بی خطر سازید
کمانِ چشم شهلایش، چو ناوکها* کمان گیرد
سر و سینه و دستم را، به تیر او سپر سازید
اگر پیش از لقای او، کشد جان از تن من پَر
چو مستان باده نوشید و غمم را دربدر سازید
الاای عاشقان با من، شراب بیغشی* نوشید
جهان را بی رُخِ جانان، ز بُن زیر و زبر سازید
اگر روزی که این تربت، به دست کوزه گر افتاد
ز خاکم کوزههای مِی ، برای رهگذر سازید
الا یاران چو بعد از من ، سراغ از تربتم گیرید
به همراه شباهنگان،* دلم را نغمه گر سازید
=====================================
* ناوک = تیر ، کنایه از مژگان
* شراب بیغش = کنایه از راستی و درستی و محبت
* شباهنگان = بلبلان ، جمع شباهنگ
ماه غلام رخ زیبای توست..