ببین که زلف بنفشه چسان* پریشان شد
صبا ز کردهی خویشش چو من پشیمان شد
زبور عشق* زند با صدای داوودی
دمیکه هدهد افسر* پیِ سلیمان شد
به شهر مُحتسبی گفت روز حق سوزد
هر آنکه باده گرفت و نقیض* پیمان شد
چو وصف بادهی سوری* ز پیر * ما بشنید
بزد چمانهی لعل* و برون ز ایمان شد
به شرط بوسهی ساقی، به اندرون* میرفت
چو طرح مسئله آمد ز دیده پنهان شد
مکنجفا تو، چو شمعی به عشق پروانه
که از وفای به عهدش ز شعله بریان شد
کجا ز عشق شود آگه زاهدی خودبین
که هر که عشق چشیده فدای جانان شد
به مویه* گر به نشاند دلش شباهنگ
مبر گمان غم هجران دگر به پایان شد
* چسان = چگونه
* زبور عشق = راز و نیازهای داوود با خداوند که به زبور معروف شد
* هدهد افسر* پرندهای که پیغامسلیمان را به گفته قرآن به ملکه سبا میبرد و جواب را میآورد
* نقیض = نقض کننده قانون ، یا هرچیزی دیگر
* چمانه لعل = پیمانهی شراب
*باده سوری = شراب ارغوانی
* پیر = منظور مرشد و راهنما
* اندرون = خلوتگاه * مویه = گریه و زاری